سلام به خانمهاي عزيز !
***
بلبل نمي شود دلم ، كز گل وفا نمي شود اين دل به هر بهانه اي ، از غم سوا نمي شوددردم ز يار بي وفاست درد گل از باد خزان درد من و باد خزان هرگز دوا نمي شود
مهربان با تن برگباد مي چرخد و بازشاخه اي مي رقصدبرگ سبزي به خزان مي نگردوتنش مي لرزدکه چورنگين شود از سبز به زردنرمش و بازي بادشاخه چينش کنداز اوج بلندش بپراند اينباروزمين بستر اوستعابران هم همه در فکر عبورتن فرسوده او را به لگد خرد کنندوزمان مي برد او را از يادوچه کابوس بزرگي است براي اين برگکه تن نازک برگتاب اين لحظه ندارد آنروزچاره اي ديگر نيستبايد او هم برودزندگاني بي مرگ آرزويي زيباستولي افسوس که آن ممکن نيست !!