سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون دهقانان انبار هنگام رفتن امام به شام او را دیدند ، براى وى پیاده شدند و پیشاپیش دویدند . فرمود : ] این چه کار بود که کردید ؟ [ گفتند : عادتى است که داریم و بدان امیران خود را بزرگ مى‏شماریم . فرمود : ] به خدا که امیران شما از این کار سودى نبردند ، و شما در دنیایتان خود را بدان به رنج مى‏افکنید و در آخرتتان بدبخت مى‏گردید . و چه زیانبار است رنجى که کیفر در پى آن است ، و چه سودمند است آسایشى که با آن از آتش امان است . [نهج البلاغه]   بازدید امروز: 7  بازدید دیروز: 18   کل بازدیدها: 120256
 
دوست ندارمت دگر چه ایهام لطیفی است !
 
به دیدارم بیا هرشب
نویسنده: پریا و سنا(پنج شنبه 86/9/8 ساعت 9:31 عصر)

به نام خدا

به دیدارم بیا هرشب ،

در این تنهاییِ تنها و تاریک ِ خدا مانند،

دلم تنگ است.

بیا ای روشن ،ای روشن تر از لبخند

شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها.

دلم تنگ است .

 

بیا بنگر چه غمگین و غریبانه،

در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال

دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهی ها

و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی

بیا ،ای همگناهِ من در این برزخ

بهشتم نیز و هم دوزخ.

به دیدارم بیا ، ای همگناه ،ای مهربان با من ،

که اینان زود می پوشند رو در خوابهای بی گناهی ها

و من می مانم و بیداد بی خوابی.

 

در این ایوان سرپوشیده ی متروک،

شب افتاده ست و در تالابِ من دیری است،

که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی ها ،پرستوها.

بیا امشب که بس تاریک و تنهایم .

بیا ای روشنی ،اما بپوشان روی،

که می ترسم ترا خورشید پندارند

و می ترسم همه از خواب برخیزند

و می ترسم که چشم از خواب بردارند

نمی خواهم ببیند هیچ کس ما را

نمی خواهم بداند هیچ کس ما را

و نیلوفر که سر بر می کشد از آب،

پرستوها که با پرواز و با آواز ،

و ماهی ها که با آن رقص غوغایی ،

نمی خواهم بفهمانند بیدارند.

 

شب افتاده ست و من تنها و تاریکم ،

و در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند،

پرستوها و ماهی ها و آن نیلوفر آبی.

بیا ای مهربان با من !

بیا ای یاد مهتابی!

اخوان ثالث

 

بیا ای یاد مهتابی



نظرات دیگران ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بخوان ما را !
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| مطالب بایگانی شده ||
مطالب پیشین

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
دوست ندارمت دگر چه ایهام لطیفی است !
پریا و سنا
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است/ دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است/ اکسیرمن نه اینکه مرا شعر تازه نیست / من از تو می نویسم و کیمیا کم است/ سرشارم از خیال ولی کفاف نیست/ در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است.

|| لوگوی وبلاگ من ||
دوست ندارمت دگر چه ایهام لطیفی است !

|| لینک دوستان من ||
امیدزهرا
سایه
من خلوت نشین
خواندنی ها
ختم قرآن
سیر و سلوک من

|| لوگوی دوستان من ||





|| اوقات شرعی ||