به نام خدا
از نبردی سخت بازمی گردم
با چشمانی خسته که دنیا را دیده است
بی هیچ دگرگونی
اما خنده ات که رها می شود
وپرواز کنان که در آسمان مرا می جوید
تمامی درهای زندگی را به سویم می گشاید
عشق من!
خنده ی تو در تاریک ترین لحظه ها می شکند
و اگر دیدی به ناگاه خون من در سنگ فرش جاری است
بخند
زیرا خنده ی تو برای دستان من شمیشیری است آخته
نان را
هوا را
روشنی را
بهار را
از من بگیر
اما
خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم.
پابلو نرودا
![](http://i4.tinypic.com/10wk41s.jpg)