به نام خدا
:"شروع شعر..."
:"کجا؟"
:"در انتهای چشمانت !
و کل شعر ..."
:"برای؟"
:"برای چشمانت !
فضای خانه ی ما و طنین گرم صدات
کبوتر دل ما و هوای چشمانت
خدا میان دو چشمت نشسته پس دیگر
بگو که را بپرستم به جای چشمانت ؟
سپرده کشتی چشمان بی پناهم را
به آبهای جهان ،نا خدای چشمانت
نه من ،که تمام ماه و ستارگان مستند
از شبی که شدند آشنای چشمانت
مدار گردش دنیاست چرخش چشمت
کجاست مرکز دنیا ؟کجاییٍ چشمانت ؟
تو پلک بسته ای و روز شب شده ،خورشید
طلوع می کند از ابتدای چشمانت
نخواه شعر بخوانم من از به جز چشمت
که هر چه شعر شده مبتلای چشمانت
* * *
توئی و عینک مشکی و یک عصای سفید
من و دو چشم ،که هر دو فدای چشمانت
همیشه چشم تو بسته است ،قلبت اما نه
قبول کن که تویی چشم های چشمانت
مهدی زارعی