به نام خدا
فریب خورده ام این بار از نگاه خودم
اسیر کرده مرا بند اشتباه خودم
شکایت از که کنم حرف دل کجا ببرم
که سوخت هستی مرا شرار آه خودم
جهنمی شده قلبم پر از شراره ی غم
جهنمی که به پا گشته از گناه خودم
جدا ز چاله ی دنیا شدم رها بشوم
زمانه کرده اسیرم درون چاه خودم
لگد به بخت خودم میزنم دوباره بین
به بخت خیره به شب مانده ی سیاه خودم
تباه می شود آخر شکوه آینه ام
مرا نشد که ببیند کنار ماه خودم
* * *
دوباره شب شده دارم ستاره می شمرم
ارده کرده ام امشب روم به راه خودم
سنا