به نام خدا
رنگ سال گذشته را دارد همه ی لحظه های امسالم
سیصد و شصت و پنج حسرت را همچنان می کشم به دنبالم
قهوه ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمی گنجم
دیده ام در جهان نما چشمی که به تکرار می کشد فالم
یک نفر از غبار می آید مژده ی تازه ی تو تکراری است
یک نفر از غبار آمد و زد زخم های همیشه بر بالم
