يا حافظ
سلام پرياي مهربون و باوفا.نماز و روزه هاي شما قبول درگاه حق.
خوبي عزيزم؟ با بي وفايي هاي ما چطوري؟
يه عالمه وقت بود، شايد يك سال، كه نتونسته بودم مطلبي توي وبلاگم بزارم و به دوستام سري بزنم.
همش مشغول درسم. كارشناسي ارشد قبول شدم .دانشگاه تربيت مدرس. اسباب كشي كرديم و اومديم تهران. البته الان يه سال از درسم تموم شده.
از ني ني هم خبري نيست. بي خود صابون به شكمت نزن. ني ني ما خيلي باوفاست.گفته تا وقتي خاله جونم ازدواج نكنه ، من پامو توي اين دنيا نمي گذارم. البته شايدم خاله جونش يه كارايي كرده باشه و ما بي خبر باشيم!!
حرف زياد باهات دارم . مطالبي جديد وبلاگت را خوندم مثل هميشه عارفانه، عاشقانه و جالب بود. خيلي با شعر حال ميكنم. مي بينم كه كلي دوست پيدا كردي و يه عالمه كامنت داري.آره ديگه شما مثل ما فقير فقرا نيستين.
برام دعا كن. يه عالمه درگيري ذهني دارم. مدتيه كه اصلا با زندگي حال نمي كنم. هردفعه كه مي خوام بخوابم؛ دلم مي خواد ديگه چشمامو باز نكنم. يه جورايي رفتم تو موود افسردگي !
از اينكه دوباره تونستم برات حرف بزنم، شاد شدم
مراقب خودت باش و به اميد ديدارت.