من اينك باز مي گويم
كلامم را و شعرم را
برايت راز مي گويم
تو اي نيلوفر زيبا
تو اي تنها و بي همتا
چنان در سحر زيباي كلامت
مانده ام مفتون
چنان با حرف حرف شعر تو
جدا گشتم از اين گردون
كه ديگر هيچ حرفي جز كلام
دوستت دارم
نمي دانم . نمي خواهم
نمي خواهم دگر اين گيتي پست دغل پرور
كه ديگر من تو را دارم
به استقبال تو اين بي زبون آمد
برايت هديه ايي دارد
اگر چه كوچك و كم قدر
كه شايد در نظر آيد
و آن جاني ست ناقابل
كه در پيش تو قربان است
يكي شكرانه كوچك
براي عهد و پيمان است
سلام
خداييش منكه اگه 10000 تا هم داشتم مي رفتم دنبال همون يه دونه
عسكشم قشنگه
فعلا
يا حق
اينو قبلا خونده بودم
تو كتاب (( زهير )) پائولو كوئليو !
ولي واقعا جمله زيباييه !
شرمنده ديشب مهمون داشتيم نتونستم بيام امشب سعي مي كنم هر طور شده بيام !
يا حق!